باز باران!

ادبیات،روان شناسی و ....

باز باران!

ادبیات،روان شناسی و ....

اینجا هم همینطور!

پیرمرد روی یک صندلی نشسته بود و کلاهش روی سرش کشیده بود و استراحت میکرد،مسافری به او نزدیک شد و پرسید:

هی پیری !مردمان شهر تو چگونه اند؟

پیرمرد در پاسخ پرسید :مردمان شهر تو چگونه اند؟

مسافر جواب داد : مزخرف!!

پیرمرد به او گفت اینجا هم همینطور!

ساعتی بعد مسافر دیگری از راه رسید و همین سوال را از پیرمرد پرسید.

پیرمرد بازهم در پاسخ از او پرسید : مردمان شهر تو چگونه اند؟

مسافر گفت :خب مهربونند.

پیرمرد به او گفت :خب اینجا هم همینطور!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.